شعر در مورد
اسم ساحل ,شعر درباره اسم ساحل,شعر برای اسم ساحل,شعر در باره اسم
ساحل,شعر با اسم ساحل,شعر درمورد اسم ساحل,شعر با کلمه ساحل,شعر با کلمه ی
ساحل,شعری در مورد اسم ساحل,شعری درباره اسم ساحل,شعری برای اسم ساحل,شعر
درباره ی اسم ساحل,شعر در مورد نام ساحل,شعر برای نام ساحل,شعر درباره نام
ساحل,شعر با نام ساحل,شعر درمورد نام ساحل
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم ساحل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
چون نمی آید به ساحل غرقه دریای عشق
می زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
شعر در مورد اسم ساحل
خط برآوردی و عاشق کشتی آخر کرد عشق
غرقه در دریا تو را آسوده در ساحل مرا
شعر درباره اسم ساحل
غرفه ام در گوهر و در بس که چشم خون فشان
از تک بحر دلم گوهر به ساحل ریخته
شعر برای اسم ساحل
تعالی الله از آن دریا که از وی این در یکتا
برای تاج شاهان روزگار آورده بر ساحل
شعر در باره اسم ساحل
نمیگیرد قراری دل طپد تا کی برین ساحل
چه سازد (فیض) این ماهی غم دریای او دارد
شعر با اسم ساحل
بحر و هجران رو نهد در وصل و ساحل رو دهد
پس بروید جمله عالم لاله و ریحان ما
شعر درمورد اسم ساحل
گر چه صدف ز ساحل قطره ربود و گم شد
در بحر جوید او را غواص کآشنا شد
شعر با کلمه ساحل
رهایی می دهد درد طلب دل را ازین عالم
به ساحل می برد این موجه بی تاب کشتی را
شعر با کلمه ی ساحل
به ساحل می تواند برد رخت از فیض یکرنگی
چو موج آن کس که سامان می دهد از آب کشتی را
شعری در مورد اسم ساحل
خس و خاشاک ساحل این سخن با موج می گوید
که در دریا برون آیی اگر بی دست و پا گردی
شعری درباره اسم ساحل
با ازل گوید ابد کین نا امید از ساحل است
کر کند در بحر علمت گوهر اول شناه
شعری برای اسم ساحل
محیط قطره نتواند شدن چشم حباب من
ز من احوال این دریای بی ساحل چه می پرسی؟
شعر درباره ی اسم ساحل
نمی آید به ساحل کشتی از آب تنک سالم
بزن بر قلب خم، از ساغر و مینا چه می خواهی؟
شعر در مورد نام ساحل
درون دل بود یار از جهان گر چه می خواهی؟
گهر در سینه بحرست از ساحل چه می خواهی؟
شعر برای نام ساحل
حریف این جهان بی سر و بن نیستی صائب
چرا بیرون ازین دریای بی ساحل نمی آیی؟
شعر درباره نام ساحل
گوهری نیست اگر رشته امید ترا
گنه توست که چون موج به ساحل زده ای
شعر با نام ساحل
زان به چشم تو صدف جلوه گوهر دارد
که سراپرده چو کف بر سر ساحل زده ای
شعر درمورد نام ساحل
جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست
موج دریا دیده در ساحل نمی گیرد قرار
شعر در مورد اسم ساحل
به ساحل گر روم بهتر که دریای وصالش را
ز طوفانی که دارد در قفا پرشور می بینم
شعر درباره اسم ساحل
حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است
یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند
شعر برای اسم ساحل
کار بحر هوس از رشگ به طوفان چو کشید
غیر زورق کشی خویش به ساحل چه علاج
شعر در باره اسم ساحل
دیر پروای کسی بشنو و تاخیر مکن
تا به آن مرتبه تاخیر به ساحل برود
شعر با اسم ساحل
نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را
من درین دریا شنا آموختم بی فایده
شعر درمورد اسم ساحل
از سبک مغزی درین دریای بی ساحل چو موج
لنگر تمکین خود را باختم بی فایده
شعر با کلمه ساحل
موج دریا را حجاب دیدن ساحل مکن
در میان کار دنیا غافل از عقبی مشو
شعر با کلمه ی ساحل
می شود صائب بساط جوهری روی زمین
گر چنین گوهر به ساحل افکند دریای تو
شعری در مورد اسم ساحل
بی بادبان سفینه به ساحل نمی رسد
زنهار ترک ناله و آه سحر مکن
شعری درباره اسم ساحل
چون هست در تصرف دریاعنان موج
رفتن نفس گسسته به ساحل چه فایده؟
شعری برای اسم ساحل
کشتی طوفانی از ساحل ندارد شکوه ای
نیست دلگیری ز ملک فقر ابراهیم را
شعر درباره ی اسم ساحل
ساحل دریای پر شور جهان، ترک خودی است
مهد آسایش بود دار فنا منصور را
شعر در مورد نام ساحل
ساحل بحر تمنا نیست جز کام نهنگ
می روی صائب درین دریای بی پایان چرا؟
شعر برای نام ساحل
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
شعر درباره نام ساحل
ساحل نجاتی هست ای غریق دریا دل
تا خراج بستانی زین خلیج طوفانی
شعر با نام ساحل
موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ،
عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد!
شعر درمورد نام ساحل
کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم
شعر در مورد اسم ساحل
به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
شعر درباره اسم ساحل
جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟
شعر برای اسم ساحل
من و تو ساحل و دریای همیم – اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست
شعر در باره اسم ساحل
بجز کشتی شکستن ساحل امنی نمیباشد
زبس وسعت فرو برده است این دریا کرانها را
شعر با اسم ساحل
زخشکیهای وضع عافیت تر میشود همت
عرق ایکاش در دریا نشاند ساحل ما را
شعر درمورد اسم ساحل
برنگی موج خلقی از طپیدن آب میگردد
گزین دریا بقدر یک گهر ساحل شود پیدا
شعر با کلمه ساحل
در کنه تو آگاهی و غفلت همه معذور
دریا زمیان غافل و ساحل زکرانها
شعر با کلمه ی ساحل
نه من زان گونه در دریا فتادم
که آید کشتنم در ساحل خویش
شعری در مورد اسم ساحل
خسرو در اوفتاد به غرقاب آرزو
چون کشتی مراد به ساحل نمی شود
شعری درباره اسم ساحل
به دریا غرقه شد رخت صبوری
که کشتی سوی ساحل بازماند
شعری برای اسم ساحل
ما و غرق بحر هجران، چون کنیم
کشتی درویش در ساحل نرفت
شعر درباره ی اسم ساحل
پشت بر ساحل بود دریانوردان را و تو
همچو خار و خس تلاش قرب ساحل می کنی
شعر در مورد نام ساحل
ساحل آن باشد که امنیت در او لنگر کند
جای دست انداز موج بحر را ساحل مخوان
شعر درباره نام ساحل
تا ساحل بحر سیل پیداست
چون غرقه شود کجاست هیهات
شعر برای نام ساحل
کشتی نوح است ناامیدز ساحل
سالم ازین بحرچون حباب برآید
شعر با نام ساحل
دیوانه خموش به عاقل برابرست
دریای آرمیده به ساحل برابرست
شعر درمورد نام ساحل
سرگشته چون موجم ولی
دریای غم، ساحل ندارد
شعر در مورد اسم ساحل
من نخل سرکش نیستم
تا خانه در ساحل کنم
شعر درباره اسم ساحل
بدان ساحل بود دستش هنوزش تا بدین ساحل
اگر پهنای بحری قیروان تا قیروان باشد
شعر برای اسم ساحل
خشک مغزان گهر از بحر به ساحل بردند
کشتی ماست که در دامن ساحل مانده است
شعر در باره اسم ساحل
ساحل دریا پر از گودال است
جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند
برف بر قلهها آب میشود
شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند
که خورشید شرمنده میشود
شعر با اسم ساحل
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سرا پای تو لب می سودم
شعر درمورد اسم ساحل
دریای مواج دلتنگیهایم را ساحلی نیست.
چشمهایم،
همچون ابرهای بیپناه بهار به دنبال شانه هایت میگردد
تا باران عشقش را نثار قلب مهربانت نماید.
شعر با کلمه ساحل
در پیاله ای
به رنگ چشمان تو
غرق خواهم شد.
فردا
در ساحل پیالهی خواب
ریشه خواهم داد.
تو خواهم بود
شعر با کلمه ی ساحل
کاری کن
ساحل
رویای رسیدن به تو نباشد.
در دریا
چاره جز
عاشق بودن
نیست
شعری در مورد اسم ساحل
دوست داشتنت،
اندازه ندارد!
پایان ندارد!
گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و
موج های کوچک و بزرگ مکرر را
بی انتها، بشماری
شعری درباره اسم ساحل
بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن
این صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر
شعری برای اسم ساحل
دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی
شعر درباره ی اسم ساحل
شبیهِ ساحل،
آغوش باز کن،
تا خیالِ دریا بودن کنم!
شعر در مورد نام ساحل
مرا دوست بدار!
مرا آرام دوست بدار!
مرا بسان نوازش باد بر گندمزار
بسان کشیدگی موج بر امتداد ساحل
و سادگی بی حصرِ آسمانی آبی
دوست بدار
شعر برای نام ساحل
به ساحل دل تو صد هزار مروارید
نخواستی که بدانی منم که دریایم
شعر درباره نام ساحل
شناور سوی ساحلهای ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
شعر با نام ساحل
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
شعر درمورد نام ساحل
وقتی دلتنگ باشی
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم
دل تو بارانیست
شعر در مورد اسم ساحل
منم آن کشتی حسرت ، در گِل آلود زمانه
وَه که از سینه ی گرمت ، ساحلی را ننُمایی
شعر غمگین در مورد تنهایی
شب من پنجره ای بی فردا
روز من قصه ی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهی ام ، ماهی دور از دریا
شعر در مورد اسم ساحل