شعر در مورد آشفتگی
شعر در مورد آشفتگی
شعر در مورد آشفتگی ,شعر درباره آشفتگی,شعر برای آشفتگی,شعر در باره آشفتگی,شعر با آشفتگی,شعر درمورد آشفتگی,شعر با کلمه آشفتگی,شعر با کلمه ی آشفتگی,شعری در مورد آشفتگی,شعری درباره آشفتگی,شعر درباره ی آشفتگی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد آشفتگی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
مباشید غافل زوضع جنون
بهر زلف آشفتگی شانه ایست
شعر در مورد آشفتگی
زلف سیاه تو در آشفتگی
صورت این حال پریشان ماست
شعر درباره آشفتگی
سر زلف تو ز آشفتگی
باز بموئی دلم آویختست
شعر برای آشفتگی
ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش
شعر در باره آشفتگی
آسودگان چه دانند، احوال دردمندان؟
آشفته حال داند، آشفتگی حالم
شعر با آشفتگی
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
شعر درمورد آشفتگی
شیوه شاه نیست آشفتن
واندر آشفتگی سقط گفتن
شعر با کلمه آشفتگی
گه بهمزاد خود برآشفتی
بصد آشفتگی باو گفتی:
شعر با کلمه ی آشفتگی
فرد تنها از مقاصد غافل است
قوتش آشفتگی را مایل است
شعری در مورد آشفتگی
همه آشفتگی خواهد سر زلف پریشانش
ز خسرو، گو، بیاموزد، گر آشفتن نمی داند
شعری درباره آشفتگی
آنکه ما را عیب می گوید درین آشفتگی
پیش آن رویش نمی باید نقابی داشتن
شعر درباره ی آشفتگی
زین سان که من می بینم این آشفتگی، سالی دگر
اندر دیار عاشقی دیار نتوان یافتن
شعر در مورد آشفتگی
چندین چو زلف بر سر آشفتگی مباش
از چشم دلنواز بیاموز مردمی
شعر درباره آشفتگی
یارب اندر حال پیری دست گیرم سوی رحمت
کز جوانی کردم این آشفتگی، آه از جوانی!
شعر برای آشفتگی
تا لفظ نگردد فاش معنی نشود عریان
بی پردگی رنگست آشفتگی بوها
شعر در باره آشفتگی
گر دهد صد بار گردون خاکت عالم را ببارد
نشکند آشفتگی رنگی بروی گرد ما
شعر با آشفتگی
جرأت پرواز برق خرمن آسودگیست
یکجهان آشفتگی در بال و پر داریم ما
شعر درمورد آشفتگی
از ازل آشفتگی بنیاد تعمیر دلیم
موی مجنون چیدن است از سایه دیوار ما
شعر با کلمه آشفتگی
کوتاه نیست سلسله دود آه ما
آشفتگی بزلف که وا کرد راه ما
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد پاییز
شعر در مورد امام علی
شعر در مورد دوستت دارم
شعر در مورد گذر عمر
شعر با کلمه ی آشفتگی
طبعم از آشفتگی دام صفای دیگر است
در خور امواج باشد حسن روزافزون آب
شعری در مورد آشفتگی
معنی آشفتگی (بیدل) ززلف یار پرس
نسخه فکر پریشان جمع در طبع رساست
شعری درباره آشفتگی
اضطراب دل چو موج از پیکر ما روشن است
طره آشفتگی را احتیاج شانه نیست
شعر درباره ی آشفتگی
ما جنون آواره گان آشفتگی سر منزلیم
در خم دامان زلفی گرد ما خواهد شکست
شعر در مورد آشفتگی
خاکساریهای (بیدل) در پریشان مشربی
شاهد آشفتگی را غازه جمعیت است
شعر درباره آشفتگی
(بیدل) آشفتگی از طور کلام تو نرفت
این جنون سلسله یکسر خط بی مسطر داشت
شعر برای آشفتگی
هرگز نچیده ایم جز آشفتگی گلی
سنبل بباغ طالع ما دسته دسته است
شعر در باره آشفتگی
شانه گر مشاطه زلفت نباشد گو مباش
دفتر آشفتگی را مسطری در کار نیست
شعر با آشفتگی
بر رنگ و بوی صد چمن آشفتگی نوشت
زان طره نسخه ئی که بدست صبا رسید
شعر درمورد آشفتگی
بالطبع موشگافان آشفتگی پرستند
بازلف کار دارد هر شانه که باشد
شعر با کلمه آشفتگی
غنچه میگوید که ای در بند کلفت ماندگان
عقده دل را همین آشفتگی وامیکند
شعر با کلمه ی آشفتگی
آشفتگی ئی داشت خم طره لیلی
در پیچش موی سر دیوانه نهفتند
شعری در مورد آشفتگی
دستگاه شوق تا بالد زخودداری برا
خاک را آشفتگی گردون تجمل میکند
شعری درباره آشفتگی
حاصل کار شگفتنهای ما آشفتگی است
غنچه را بعد از دمیدن میشود دستار سر
شعر درباره ی آشفتگی
عمر از چه شتاب اینهمه آشفتگی انگیخت
کاتش بنفس در زد و بگرفت شمارش
شعر در مورد آشفتگی
آشفتگی وضع جنون بی چمنی نیست
گر ذوق تماشاست باین رنگ برا گل
شعر درباره آشفتگی
آگهی آینه دار معنی آشفتگی است
میشود خواب پریشان چون شود بیدار گل
شعر برای آشفتگی
بیوفاق آشفتگی میخندد از اجزای ما
در کتاب آفرینش جمله خط توامیم
شعر در باره آشفتگی
تیره بختی فرش من آشفتگی اسباب من
حلقه زلف سیاه کیست یارب خانه ام
شعر با آشفتگی
موی مجنون رنگی از آشفتگی پرواز داد
گرد چینی خانه فغفور و خاقان یافتم
شعر درمورد آشفتگی
غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن
پرافشانی عرقها کرد تا امروز گل گشتم
شعر با کلمه آشفتگی
وضع نخوت خاکیان را صرفه آرام نیست
گردباد آشفتگی میچیند از چین جبین
شعر با کلمه ی آشفتگی
زوضع دهر جز آشفتگی چه خواهی دید
بیک خم مژه این نسخه را فراهم کن
شعری در مورد آشفتگی
خم هر سطر سنبل صد جنون آشفتگی دارد
درین کلشن مگر وا کرده ئی طومار گیسوئی
شعری درباره آشفتگی
آشفتگی به هیئت ما میخورد قسم
کم بسته روزگار باین رنگ دسته ئی
شعر درباره ی آشفتگی
عهدیست که آشفتگی خاطر خواجو
از زلف سراسیمه آن عهدشکن خاست
شعر در مورد آشفتگی
از پریشان حالی و آشفتگی
در گمانم این منم یا موی تو
شعر درباره آشفتگی
در آشفتگی زلفش آشوب شهری
لبش در شکر خنده شور جهانی
شعر برای آشفتگی
می رود صد جا دل از آشفتگی، زلفی کجاست
تا کند شیرازه اوراق پریشان مرا؟
شعر در باره آشفتگی
از نسیم نوبهاران مغزها آشفته شد
گل نکرد آشفتگی از گوشه دستار ما
شعر با آشفتگی
آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
فانوس گردباد شود بر چراغ ما
شعر درمورد آشفتگی
از پریشانی فتد دامان جمعیت به دست
زلف از آشفتگی شیرازه دلها شود
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد کلیسا
شعر در مورد کودکی
شعر در مورد کمک
شعر در مورد مردانگی
شعر با کلمه آشفتگی
سنبل فردوس اگر ریزند در بستر مرا
صائب از آشفتگی خواب پریشان می شود
شعر با کلمه ی آشفتگی
هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد
موج آشفتگی از دامن سنبل گذرد
شعری در مورد آشفتگی
گرشانه خود از دل صد چاک من کنی
آشفتگی به زلف تو یک مو نمی رسد
شعری درباره آشفتگی
در دیده ای که سرمه حیرت کشید عشق
آشفتگی ز خواب پریشان نمی کشد
شعر درباره ی آشفتگی
آشفتگی به هر که رسد جای غیرت است
داغم ز خامه ای که پریشان رقم شود
شعر در مورد آشفتگی
آشفتگی است لازم جمعیت حواس
بیجا ز چرخ منت شیرازه می کشیم
شعر درباره آشفتگی
دل ویسه ز دیدارش برآشفت
در آن آشفتگی با دل همی گفت
شعر برای آشفتگی
همه از بیخودی خوش وقت بودند
همه ز آشفتگی در هوی و هایی
شعر در باره آشفتگی
ز آشفتگی به حلقه جمعی رسیده ام
کز حلقه های زلف تو تابی نداشتند
شعر با آشفتگی
دل با همه آشفتگی از عهده برآمد
هر عهد که با زلف پریشان تو کردم
شعر درمورد آشفتگی
از پریشان زلف پرچم با هزار آشفتگی
رایتش هر گوشه جمعی را پریشان کرد باز
شعر با کلمه آشفتگی
باز از پی آشفتگی اهل وفا کرد
بر ماه رخ آشفته دو گیسوی پریشان
شعر با کلمه ی آشفتگی
رنگ آشفتگی از روی تو گر نیست عیان
پیچش زلف سمن سای تو بی چیزی نیست
شعری در مورد آشفتگی
گهی به سنبل مو دست میکشی که نگردد
دلیل عاشقی آشفتگی زلف دوتایت
شعری درباره آشفتگی
آن نکته سربسته که مستی است بیانش
ز آشفتگی بستن دستار تو پیداست
شعر درباره ی آشفتگی
وادی رشک مقامیست که از بوالعجبی
لیلی آنجا به صد آشفتگی مجنون است
شعر در مورد آشفتگی
هر عاشق بیچاره که در بند بلا نیست
آشفتگی از نگهت گیسوی تو دارد
شعر درباره آشفتگی
درد روزم را بشب می افکنم ز آشفتگی
کار دی را از پریشانی بفردا میکشم
شعر برای آشفتگی
ناقه لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی
راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن
شعر در باره آشفتگی
آشفتگی که صید تو گوید که این شکار
بسیار دست و پا زده تا جان برآمده
شعر با آشفتگی
تا بوی گلی نشنوی وکم نکنی ناز
آشفتگی باد چمن گرد ندانی
شعر درمورد آشفتگی
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده
شعر با کلمه آشفتگی
آشفتگی ز مغز ( نمی رود)
دستار نیست (این که ز سر زود وا کنی)
شعر در مورد غم تنهایی
بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم
افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم
بیا مثل پروانه های غریب نیاز
به مهتاب شب های تنهایی عادت کنیم
شعر در مورد آشفتگی
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد غربت
شعر در مورد هدف
شعر در مورد گرگ
شعر در مورد جهالت
- ۹۷/۰۷/۰۹